او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کردعاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بودآنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است؟ غم دل
نظرات شما عزیزان:
[ پنج شنبه 27 اسفند 1394برچسب:عاشقانه ,عشق ,مطلب عاشقانه, ] [ 12:54 ] [ SAMAN ]
[ ]